پروژه از شیر گرفتن
پسر نازم ۵ روز شده از شير گرفتمت..از 3 تیر ماه 91 دیگه شیر نخوردی. احساس ميكنم مرد شدي...بزرگ شدي.. احساس ميكنم ازم دور شدي... این چند روز خونه مامان جون بودیم. من از جمله مادرا بودم كه هميشه نگران از شير گرفتنت بودم چون خيلي وابسته بودي ولي خدارو شكر تونستم با اين قضيه كنار بيام يه كم سخت بود..اول از همه ديدن بي تابي تو واسه شير خوردن و اشك ريختنت كه بغض ميكردم شب اول ساعت 5 صبح بیدار شدی تا 6 یکسره جیغ میز...
نویسنده :
مامان
13:43