پرهامپرهام، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

دنیای ما و پرهام

فرار از آرایشگاه

1392/11/10 0:52
نویسنده : مامان
451 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم اولین برای تولد یکسالگیت بردیمت آرایشگاه با پدر جون یا به قول تو بابا اسماعیل رفتیم چون بابا محسن امتحان پایان ترم داشت نتونست بیاد.یه کم گریه کردی چون کارش زیاد طول نکشید زود ساکت شدی.دومین بار برای نوروز با بابا محسن رفتیم جنابعالی از شدت گریه اون مکان و رو سرت گذاشتی بابا محسن گفت دیگه نباید پرهامو ببری برای کوتاه کردن موهاش. منم دلم برات از شدت گریه هات کباب میشد ولی چاره ایی نبود چون به خاطر لخت بودن موهات همش جلوی چشمت بود و تو اذیت میشدی.دیگه نبردمت آرایشگاه تا تیر ماه که یه روز بابا محسن کار داشت با مامان جون قرار گذاشتیم که بدون اطلاع بابا محسن ببریمت آرایشگاه آماده رفتن که شدیم بابایی سر رسید و ما لو رفتیم.با کلی دلیل و مدرک آوردن که تو از بلندی موهات اذیت میشی راضی شد که ببریمت ولی روز از نو روزی از نو بدتر شدی که بهتر نشدی.به بابا گفتیم که گریه نکردی .ولی دستمون باز رو شد....... یه بار هم با دایی جون رفتیم پیش دوستش شاید گریه نکنی ولی تو تحت هیچ شرایطی کوتاه نمیومدی به دوست دایی جون میگفتی ولش (ولم)کن ننتی (لعنتی)جونم برات بگه این داستان همچنان ادامه داشت تا اینکه دایی جون موهاشو کچل کرد همین تو ذهنت بود از اون به بعد دیگه از در آرایشگاه تو نمیومدی (گل بود به سبزه نیز آراسته شد) روشهای مختلف جاهای مختلف رشوه های متفاوت اثر گذار نبود باهات حرف که میزدیم قانع میشدی پیش پیش جایزه میگرفتی میگفتی باشه بریم موهامو تیک تیک کنیم به محض رسیدن دم در آرایشگاه با گریه بر میگشتی دیگه هیچ روشی تاثیر گذار نبود در واقع(توپ تانک مسلسل دیگر اثر ندارد) .من دیگه تسلیم شدم بی خیال کوتاه کردن موهات شدمعصبانی از بس که موهات بلند شده بود صورتت کوچلو تر به نظر میومد یه جورایی مثل جنگلیها شده بودی بابا محسن که همیشه مخالف کوتاه کردن موهات بود دست به کار شد شاید اون بتونه راضیت کنه بهت میگفت جنگلی شدی تو در جواب گفتی اشال(اشکال )نداره دوست دارم رو موهام کلاغ بشینه زرافه بیاد...خلاصه تحت هیچ شرایطی کوتاه بیا نبودی یه مدت بی خیال شدیم تا یه روز خودت گفتی میریم پیش خاله حلیمه موهامو تیک تیک کنه(خاله من آرایشگره یه روز که با هم رفته بودم پیشش دیدی که موهای یک نفرو کوتاه میکنه همون تو ذهنت بود)سریع رفتیم پیشش که نکنه تو پشیمون بشی خوشبختانه مثل یه پسر با شخصیت رو صندلی نشستی  تا خاله موهاتو کوتاه کنه بدون کوچکترین ذره ایی نق زدن. بعدش گفتی خاله بلده موهامو تیک تیک کنه آقاها بلد نیستن .خلاصه از اون روز به بعد تو شدی مشتری ثابت خاله.هفته ایی یه بار میگی موهام بلند شد بریم پیش خاله منم مجبورم ببرمت تا خاله دوتا قیچی هم که شد بزنه تا عادت کنی عزیز دلم این بود داستان طولانی کوتاهی موی شما فسقلی.داستانی داشتیم ما با توچشمک

پسندها (2)

نظرات (0)