کارهای پرهام
به بابا محسن میگی غذا نخور کوچولو بشی با هم بریم پارک سرسره بازی کنیم.اکثر جمعه ها که کاری نداشته باشیم میریم پارک شما هم از بس که بازی میکنی حسابی خسته میشی و شب زود میخوابی.
تو هر فروشگاه یا مغازه ایی که بریم تو دنبال اسباب بازیهای انگری بردی حالا هر چی باشه فقط انگری برد باشه.
دایی جون میلاد خیلی تلاش کرد که فحش یادت بده ولی تو هر بار میگفتی اگه حرف بد بزنی تو دهنت فلفل میریزما.
برف میومد از خواب که بیدار شدی از پنجره نشونت دادم گفتم مامان این برفه آخه اولین برف زندگیت بود تو هم یه کم نگاه کردی گفتی بارون ففید(سفید)میاد.
بابا اسماعیل برات استخر گرفته بود توش مینشستی بازی میکردی هنوز هوا گرم نشده بود که توش آب بریزیم ما هم 100 تا توپ گرفتیم توش ریختیم با توپ بازی میکردی
گربه رو پله نشسته بود گفتم پیشته بی صاحاب تو هم حرف منو مثل ضبط صوت تکرار کردی از اون روز هر وقت گربه میدیدی میگفتی مامان بیا بی صاحاب اومد.
بیرون که میریم چیزی ببینی خوشت بیاد میگی مامان ببین چه اوشگله (خوشگله) دوست داری برات بخرم.
یه روز بیرون که بودیم اسباب بازی دیدی میخواستی من برات نخریدم تو هم گفتی نمیخری گفتم نه تو هم گفتی من خسته شدم منو بغل کن
یه روز بعد از ظهر هر کاری کردم که بخوابی بی فایده بود منو بوسیدی گفتی دوست دارم خوابم نمیاد و من تسلیم خواسته تو پسر وروجک شدم.
هر وقت خواستم برات لباس یا کفش بگیرم با جیغ و داد میپوشیدم تنت که ببینم اندازه ات هست یا نه.اگه بفهمی یه لباس تازه برات گرفتم و موقع بیرون رفتن میخوام بپوشم تنت با گریه میگی این خوب نیست یکی دیگه بپوش.با خاله اینا شهریور ماه بود رفته بودیم تهران من از یه مدل کتونی خوشم اومد میخواستم برات بگیرم من نگه داشتمت خاله حلیمه خواست بپوشه تنت با گریه به خاله گفتی بده ببینم خوشگله؟از دستش گرفتی انداختی بیرون مغازه.
هر وقت میریم بابل مغازه عمه فهیمه بغلش نمیری ولی میگی عمه پلاستیک بده کلی خوراکی بر میداری.
یه روز نافتو دست زدی با ترس گفتی مامان شکمم سوراخ شده.
خیلی مغروری اهل معذرت خواهی نیستی.
اردیبهشت 93 صبح بعد صبحانه کلی با هم بازی کردیم.نزدیک ظهر مشغول درست کردن ناهار شدم دیگه بازی نکردیم تو فسقلی وسیله هاتو جمع کردی گفتی دارم میرم خونه مامان جونم دیگه خونه تو نمیام با بابا اسماعیل رفتی غروب برگشتی.
رفته بودیم بابل عمه فهیمه 2تا جوجه اردک گرفته بود که به زبون محلی میشه سیکا کته.پسملی من خیلی باهاشون بازی کردی برگشتیم چالوس برای مامان جون تعریف میکردی که عمه 2تا اردک خریده بود اسمشون سیاه کته بود یکی هم سفید بود اسمش سفید کته بود.