پرهامپرهام، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

دنیای ما و پرهام

پروژه از شیر گرفتن

1392/11/13 13:43
نویسنده : مامان
454 بازدید
اشتراک گذاری

پسر نازم ۵ روز شده از شير گرفتمت..از 3 تیر ماه 91 دیگه شیر نخوردی.

  احساس ميكنم مرد شدي...بزرگ شدي..

  احساس ميكنم ازم دور شدي...

 

     این چند روز خونه مامان جون بودیم.         

  من از جمله مادرا  بودم كه هميشه نگران از شير گرفتنت بودم

   چون خيلي وابسته بودي   ولي خدارو شكر تونستم با اين قضيه كنار بيام

  يه كم سخت بود..اول از همه ديدن بي تابي تو واسه شير خوردن و اشك ريختنت

   كه بغض ميكردم

   شب اول ساعت 5 صبح بیدار شدی تا 6 یکسره جیغ میزدی همش دوست داشتی بغل من باشی و من   

   که نمیتونستم بهت شیر بدم خیلی عذاب میکشیدم.

     و به بابايي ميگفتم  اين دفعه رو شير بدم گناه داره گريه ميكنه..

  ولي بابايي ميگفت هم خودت بيشتر اذيت ميشي هم بچه...

  خلاصه اين چند روزه چشم بستيم رو همه احساساتمون...و موفق شديم..

       

 ولي خدا رو شكر الان غذا و خوابت خيلي بهتر شده و كمتر بهونه گيري ميكني..

     

 

 با تجربه اي كه از مامان جون گرفته بودم سراغ چسب زخم و ماژيك قرمز رفتم

  و چند تا داستان تاثير گذار از  توهمات خودم....

   كه كارساز بود....و مه مه شد  اه اه...

  دلم خيلي براي شير خوردنت تنگ ميشه ..

   واسه برق چشمات موقع شير خوردن...

   واسه نگاه قشنگت كه زل ميزدي تو چشماي مامان و اون چشما ميشد دنياي من

  واسه وقتي كه با دستاي كوچولوت با صورت و موهاي مامان بازي ميكردي...

 واسه وقتی که   دستهای کوچولوتو تو بغلم رو هم میزاشتی و منتظر شیر بودی....

واسه پاهای کوچولوت که رو هم میزاشتی و تکون میدادی....

 

  خداحافظ دوران شیرخوارگی.......

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (0)