پرهامپرهام، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

دنیای ما و پرهام

تابستون 94

                   پرهامم خاطرات با هم بودنمان را برایت به یادگار ثبت میکنم تا بدانی چقدر دوستت داریم. ...
7 آذر 1394

مرد کوچک

سلام به پسر کوچولوی ناز من      یه روز بازی میکردیم برات با کاغذ سبیل درست کردم با چسب چسبودم پشت لبت خیلی با حال شده بود خجالت کشیدی زود برداشتی   ...
22 تير 1394

ببر کوچولوی من

    سر می گذارم روی صورت ات! گونه ام روی گونه ات، مماس. غرق لذت و تمام حس های خوب دنیا می شوم بس که لطیف ست،  درست مثل برگ گل! حالا پایین تر؛ بر روی سینه ات، یادم هست آرزویش را داشتم... صدای پای قلب کوچکت، بالا و پایین رفتن سینه ی گرم و مهربانت. می دانی؛ هر بازدم تو، دم جــــــــانانه ای ست برای من... چقدر تجربه کردن بعضی چیز ها ناب و کم نظیر ست. من چقــــدر خوشبختم با تو پسرکم...   یه روز گرم تابستون مهمون داشتیم عمه اینا اومده بودن خونه ما بعد از ظهر رفتیم تله کاب...
22 تير 1394

دسته گل پرهام

سلام به عشق کوچولوی من گلم .پسرم.شیطونک من یه روز سک سک گرفتیم توش قیچی پلاستیکی بود . با هم آرایشگر بازی میکردی موهای منو بابا رو کوتاه میکردی. تا اینکه یه روز شیطونیت گل کرد قیچی واقعی گرفتی رفتی تو اطاقت موهاتو کوتاه کردی اومدی گفتی مامان خوشگل شدم گفتم چکار کردی گفتی موهامو کوتاه کردم از شدت خنده داشتم میترکیدم از خنده من ترسیده بودی میگفتی اشکال نداره بلند میشه . ...
28 ارديبهشت 1394

مجسمه

خداوندا به خواب پرهامم آرامش به بیداریش عافیت به عشقش ثبات به مهرش دوام به عمرش برکت جاودان عطا فرما شکرانه اش با من جیگر شیطون بلای من یه سری مجسمه های ارکستر فضایی داشتم که خیلی دوستشون داشتم بازش نکرده بودم منتظر بودم تا شما گل پسری بزرگ بشی و البته عاقل که به عنوان دکوری ازش استفاده کنم حدود 5 سال از این مجسمه هارو که 5 تا بودن نگداری کردم توی یه روز گرم تابستانی 93 با خودم فکر کردم که الان وقتشه که ازشون استفاده کنم وقتی آوردمش بیرون به یک ساعت نکشید ...
25 آذر 1393

پرهام و آتلیه

گل خوشگل من .سلام مامانی میخواستیم ببریمت آتلیه راضی نمیشدی با کلی خواهش و دادن رشوه راضی شدی که بیای وقتی کارمون تموم شد گفتی حالا بریم پیتزا و حباب ساز بگیریم. ...
14 آذر 1393

عشق استیکر

سلام گل پسرم قند عسلم  یه مدته بدجوری عشق استیکر شدی خرید ثابت این روزها که با هم بیرون میریم استیکره در کمد اطاقت دیگه جای خالی نداره یه آینه هم خونه مامان جون هست که اونم از دست تو در امان نبود. کار به جایی رسید که یه دفتر گرفتیم مخصوص استیکر. البته قانع هم هستی با یه استیکر 1000 تومنی قانه میشی   ...
8 آذر 1393