جوجه طلایی
عزیزم تو هنوز چهاردست و پا میرفتی دایی جون برات 2 تا جوجه گرفته بود اولش میترسیدی ولی بعد گردنشونو میگرفتی میبردی بالا ولش میکردی بیچاره ها تا غروب کشتی. سلام به پسرم گل پسرم تابستون 93 برات 2 تا جوجه گرفتیم تو حیاط خونه مامان بزرگ کلی باهاشون بازی کردی با سنگ میزدی تو سرشون کلی بیچاره ها رو اذیت کردی پرتشون میکردی پایین تا غروب یکی فلج شد دیگه نمیتونست راه بره 2 روز بعد مرد. یکی دیگه هم 3روز بود بعد گربه بردش. ...
نویسنده :
مامان
18:38