پرهامپرهام، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

دنیای ما و پرهام

پرهام و بابایی

کودکم آرام آرام قد می کشد ومن در سایه امن صداقت ناب کودکانه اش بزرگ می شوم.. او میرقصد ومن آرام آرام نوای کودکانه اش را زمزمه میکنم... او می خنددو من از شوق حضورش اشک میریزم . او آرام در آغوشم آرام  می گیرد و من تا صبح از آرامشش آرام می شوم... او پرواز میکند و من شادمانه آنقدر می نگرمش تا چشمانم جز او هیچ نبیند... او بازی میکند ...کودکـــــــــــــانه می پرد ...حرف می زند به زبانی که کسی جز من نمی فهمدش ...و طبیعت راحس میکندخدا را می بوید! و من کودکانه ...در سایه بزرگیش پنهان میشوم تا از گرمای دست نوازش غیب بی بهره نمانم ! پسر شیطون بلای من وقتی شیطنتهای...
30 خرداد 1393

ژست خواب

کودک دلبندم آسوده بخواب که فرشتگان را گفته ام از گهواره ات دور شوند تا ترنم لطیفشان ترا بیدار نکند.     و پروانه های باغ را سپرده ام تا هنگامی که تو در خوابی از این گل به آن گل پر نکشند. زیرا تو آنقدر لطیفی که صدای پرهایشان را خواهی شنید. من ترانه های آرام لالائی را آهسته برایت زمزمه خواهم کرد.     و  شیره جانم را قطره قطره در کامت خواهم ریخت و بیدار خواهم ماند تا تو به خواب ناز فرو روی و عطر نفسهای کوتاهت چشمم را گرم کند آنگاه هوشیارانه&...
12 خرداد 1393

رفتن به باغ وحش

سلام گل پسر مامانی 5 اردیبهشت 93 یکی از روزهای قشنگ خدای مهربون طبق قولی که از قبل بابا محسن به تو فسقلی داده بود تصمیم گرفتیم بریم بابلسر باغ وحش یا به قول تو جنگل چون ما هر چی میگفتیم باغ وحش تو میگفتی حیوونا تو جنگل زندگی میکنن دیگه.ما هم تسلیم شدیم .یه موز هم با خودت آوردی که بدی به میمون. حیوونات و پرندهای زیبایی اونجا زندگی میکردن از جمله خرس*شتر*بز کوهی*طاووس*طوطی*میمون*شیر..... اولش یه کوچولو میترسیدی ولی بعد شجاع شدی یه بره کوچولو بز که خیلی شیطون بود از قفس اومده بود بیرون بابایی گرفتش تو نازش میکردی بعد رفتیم سمت طوطی ها که خیلی زیبا بودن تو بهشون تخمه میدادی یکی یکی میومدن جلو همه میخواستن .گردش امروز ما خیلی ع...
6 ارديبهشت 1393

کارهای پرهام

به بابا محسن میگی غذا نخور کوچولو بشی با هم بریم پارک سرسره بازی کنیم.اکثر جمعه ها که کاری نداشته باشیم میریم پارک شما هم از بس که بازی میکنی حسابی خسته میشی و شب زود میخوابی.                    تو هر فروشگاه یا مغازه ایی که بریم تو دنبال اسباب بازیهای انگری بردی حالا هر چی باشه فقط انگری برد باشه.                                         دایی جون میلاد خیلی تلاش کرد که فحش یادت بده ولی تو هر ...
3 ارديبهشت 1393

عید نوروز

                                            امیدوارم هرسال نو برایت                             سرشار از زیبایی و روشنی شود                         همانگونه که لحظه های ما را ساختی.        ...
1 ارديبهشت 1393

انگری برد

یه روز با کوثر جون رفتم بازار برات لباس بگیرم تو مغازه یه بلوز زرد رنگ بود که عکس انگری داشت کوثر گیر داد که برات بگیرم.این بلوزو خیلی دوست داشتی همیشه تنت بود  هر جایی که قایم میکردم به کمک بابایی پیدا میکردی میپوشیدی کثیف که میشد با گریه از تنت در میاوردم تا بشورم .با گریه اینقدر جلو لباسشویی میموندی تا شستن تموم بشه با مکافات خشک میکردم دوباره میپوشیدی.برات کوچیک شده بود ولی ولش نمیکردی مدلهای دیگه برات گرفتم ولی گیر داده بودی به همون بلوز زرده.                          ...
17 بهمن 1392

بارون سفید

                  ننه سرما توی تو راهه داره پیداش میشه باز رو سرش چتر سیاهه داره پیداش باز ننه سرما با خودش برف و بارون میاره همه جا ابری میشه برف و بارون میباره دونه دونه برف میاد.میشینه روی خونه ها کفترها پر میزنن میرن توی لونه ها   پسر قشنگم اولین برفو تو زمستون 91 تجربه کردی وقتی که صبح از خواب بیدار شدی گفتم پرهامی داره برف میاد از پنجره نگاه میکردی منم داشتم برات  درباره برف توضیح میدادم  یه کم نگاه کردی و گفتی بار...
16 بهمن 1392

کلمات اشتباهی

گنجشک == گندشک قرمز == گرمز سفید == ففید مواظبم == مزاببم اشتباهی گرفتم == آموشکی گرفتم آشپزخونه == آپز خونه رودخونه == آبخونه 206 == دی دی دیش پیکان == نیکان تخم مرغ == اوتر مرغ نوبت منه == وقد منه قند == گند بپرم == اپرم پرتقال == پرتقهال قلب == قبل هلیکوپتر == هلی کوتر لوبیا == لوبلیا == لو لو بیا کره == پنیر گاو انبه == عمه کباب == اکاب گذاشتم == اماشتم فلفل == شلشل مجددا == مجب بدا بره ناقلا == ببعی طلا قلک == صندوق عقب ریحانه == انانه مسواک == نسواک ==...
15 بهمن 1392

تولدها

         * تولدت مبارک گل پونه      گل عزیز من یکی یکدونه      همه ترانه هام پیشکش چشمات         چقدر دوست داریم خدا میدونه * تولد  سالگی:    1 پرهام جون تولد 1 سالگی خونه مامان جون گرفتیم .همه خانواده بودن به صرف شام.  کیک تولدت خرس بود با رویا رفتیم سفارش دادیم خوب بود.خیلی خوش گذشت .ولی تو آخرا دیگه قاطی کرده بودی رفته بودی رو دنده لج.همه میخواستن باهات عکس بگیرن تو اجازه نمیدادی.          ...
14 بهمن 1392